شرایط معلم و مربی
اولین معلم و مربی انسانها خداوند است! چرا؟
با نظر به مجموع دلایل عقلی و نقلی (آیات متعدد) معلمِ حقیقی هر واقعیتی که برای انسان قابل درک و در فراگیری او موثر باشد، خداوند است. چرا که او همهی عوامل درک کننده و پدید آورندهی علم در انسان را به وجود آورده است. علاوه بر این، اولین مربی نیز خداوند است. اوست که حقیقت خلقت بشر را به گونهای قرار داد که استعداد، تحولِ از حالی به حال کاملتر داشته باشد و مثلا از یک عرب بیابانی؛ ابوذر غفاری ساخته شود و از سنایی، شاعری معمولی و خود محور، حکیم سنایی بیافریند.
از دیگر سو، خداوند متعال عقل و قلب را در درون اولاد آدم (علیه السلام) برای تحصیل آگاهی و علم و علاوه بر آن برای موفق ساختن انسان به «گردیدن» و «شدن» آفریده است.
آیا عقل یک انسان آگاه، رشد و کمال خود را از انسان مطالبه نمیکند؟ آیا این قلب انسان نیست که میگوید: برخیز تا از جان پاک آماده شوی؟ تا بدانی کیستی و از کجا آمدهای؟ برای چه آمدهای ؟ و به کجا میروی؟
تا مسیر حقیقی خود، مسیر «انا لله و انا الیه راجعون» را درک کند و با حرکت در این مسیر قانون «گردیدن» خود را دریابد.
از طرف دیگر خداوند سبحان با ارسال رسولان و انبیاء عظام، علاوه بر تعلیم، تزکیه و تربیت انسانها را نیز انجام میدهد و در بیش از هزار مورد از آیات قرآن مجید، با کلمه مقدس «رب»، مربی بودن خود را به بندگانش گوشزد میکند.
در این مبحث و قبل از شروع ذکر شرایط مربی و معلم، مسئله مهمی مطرح میشود که باید مورد بررسی قرار گیرد.
اگر معلم و مربی حقیقی خداوند است، چرا بیشتر انسانها از « حیات معقول» بیبهرهاند؟
پاسخ به این پرسش با توجه به «اختیاری» که خداوند به انسانها عنایت فرموده است، روشن نمیشود.
خلاصهی جریان تعلیم و تربیت خداوند به این قرار است: خداوند استعداد فراگیری و تحصیل آگاهی و علم به واقعیات و استعداد پذیرشِ رشد و کمال در درجات مختلف آن را به بندگانش عطا فرموده است، علاوه بر آن با ارسال پیامبران و کتب آسمانی به تعلیم و تربیت بندگانش پرداخته است. در این جریان سراسر حکمت، عدل و لطف الهی، باید پدیده اختیار که اساسیترین شرطِ پذیرش انسان با تعلیم و تربیتِ تکاملی است، را هم در نظر بگیریم.
اگر یک انسان را با تعلیم و تربیت جبری به درجهای برسانند که به صورت جبری همه چیز را بداند – همانگونه که آینه، به صورت جبری تصویرها و شکلها را در خود منعکس میکند – و همهی سازندگیها را از سر جبر انجام بدهد، چنین انسانی دارای کمترین فضیلت و ارزش نیست، چرا که هیچ یک از امتیازاتی که به دست آورده، مستند به اختیارش نیست. در واقع خودش انجام نداده است. بلکه عاملی قویتر او را به جبر دارای آن امتیازها کرده است.
- شرایط اساسی معلم و مربی از نوع انسانها:
برای فهم شرایط اساسی معلم و مربی، نخست باید میان تعلیم و تربیت برای توجیه بُعدِ ماشینی بشر و بعد معنویِ قابل رشد و کمال او تفکیک قائل شویم.
در حقیقت ما سه نوع معلم و مربی داریم:
- توجیه کنندگان بعد ماشینی بشر، به آنچه که از وی میخواهند، مانند سرباز و کارگر و یا مدیریت و هنرمندی و امثال اینها است.
در این حالت نقش معلم و مربی، کاری مانند آهنگر یا ریختهگر و دیگر صنعتگرانی است که مشغول ایجاد تغییر در فلزات و در آوردن آنها به شکلهای مختلف برای استفاده در زندگی هستند. شرایط این گونه معلمان و مربیان، بسیار محدود، مشخص و ساده است. نیاز آنها تنها آگاهی به هدفی که دنبال میکنند و شناخت ابزار مورد نیاز و همچنین شناخت بعد ماشینی انسان است.
شرط اساسی به ثمر رساندن این نوع تعلیم و تربیت، خشکاندن ریشه احساسِ آزادی در متعلم و متربی در انتخاب هدفها و وسیلهها است. میتوان گفت، معلمان و مربیان که تنها بعد ماشینی انسان را تحت تعلیم و تریبت قرار میدهند، با انسان به معنای واقعی سروکار ندارند؛ بلکه با هدفی که دربارهی وجود او در جامعه منظور مینمایند، او را ابزار و وسیلهای در اجرای خواستههایشان تلقی میکنند.
- برخی از معلمان و مربیان، با انسانی سر و کار دارند که تاریخ و محیط، آن انسان را در برابرشان نهاده است و کاری با این ندارند که آیا انسان میتواند از آموزشهای عالیتری برخوردار بوده و از «گردیدن» هایی والاتر بهرهمند شود یا نه؟
انسانها را موجوداتی میبینند که نیازهایی معین دارند و با رفع آن نیازها، زندگی صحیح و مورد رضایتی برای خود دارند و هیچ توجیهی ندارند که این نیازها تا کجا حقیقیاند و تا کجا مصنوعی؟
میتوان گفت، متاسفانه اکثریت قریب به اتفاق تعلیم و تربیتهای جوامع – به خصوص جوامع متاخر – از نوع دوم بوده است که اساسیترین عامل رکود انسانها و باز ماندن آنان از ترقی و اعتلا به شمار میروند.
- معلمان و مربیانی که با انسانی سر و کار دارند که دارای بعد ماشینی و بعد فوق ماشینی است که «جان»، «روان»، «من» و «روح» نامیده میشود. اینان میکوشند بذرهای کاشته شده و نهان انسانها را آبیاری کنند و از حیوانات انسان نما که جز خور و خواب و خشم و شهوت هیچ چیز دیگر نمیفهمند، انسانهایی بسازند که نه تنها بتوانند به زندگی خود معنایی ببخشند و یا معنای آن را واقعا درک کنند، بلکه قادر باشند معنادار بودن جهان هستی را نیز به اثبات برسانند.
این گونه معلمان و مربیان شرایطی دارند:
شرط اول : آگاهی و دانش معلم و مربی به عوامل و عناصرتعلیم و تربیت
معلم و مربی باید بداند چه چیزهایی را به متعلمان تعلیم میدهد. باید بداند هویت و آثار و شرایط آن تربیت، «دگرگونی» را که میخواهد در متربیانش موجود آورد چیست؟ این شرط اساسی تا چه اندازه در تعلیم و تربیت نوع بشر مراعات شده است؟
به طور کلی میتوان گفت اکثریت معلمان و مربیان از عظمت و ارزش این شرط اساسی بیاطلاع بوده اند و به جای تعلیم و تربیتی که واقعا بتواند نهالهای بسیار بارور انسانها را به ثمر برساند، برگها و میوههای بریده از دیگر درختان را به آن نهالها چسباندهاند. از این رو جریان تعلیم و تربیت از آغاز تا کنون، «انسان با سواد» فراوان تحویل جامعه داده است، ولی صاحب نظر ، مکتشف و انسان – به آن معنا که انبیا و حکمای بزرگ معرفی کردهاند- چنان در اقلیت بوده است که میتوان گفت این افراد مردمانی استثنائیاند.
بیعلت نبوده که مدعیان با همهی ادعاهای پر طمطراقی که درباره یپیشرفت و تکامل علم دارند، قدرت تنظیم حقیقی مجهولات و طرق و چگونگی حل و فصل آنها را – خصوصا در علوم انسانی – در اختیار ندارند.
منابع اسلامی تاکید میکنند هیچ چیزی را بدون علم اظهار نکنید، بدون علم از هیچ چیز و هیچ کس پیروی نکنید.
بدون علم منصب و مقام راهنمایی به خود مگیرید. این از اصول اسلام است. هرکس یک فرد یا جامعه را از روی نادانی یا با سخنی که میگوید یا با علمی که انجام میدهد، منحرف نماید، مرتکب گناه میشود. که تا آن انحراف را از آن مردم منتهی نسازد، گناهش بخشوده نمیشود.
آیا با نظر به تعلیم و تربیتهای غلطی که بی هدفی در زندگی را نتیجه میدهد، صحیح نیست که بگوییم آن معلمان و مربیانی که بدون علم یا از روی هوی و هوسهای نفسانی و اغراض غیرانسانی، مردمی را از زندگیِ هدفدار محروم میسازند، قاتلان روحهای آن مردمانند.
شرط دوم :اخلاص معلم و مربی در کار
معلم و مربی باید از صمیم جان احساس کند نتیجه کاری که به وسیله تعلیم و تربیت درباره انسان یا انسانهایی انجام میدهد دیر یا زود دامنگیر خود او خواهد شد.
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
برای رهروان مسیر معرفت و علم هیچ عامل محرکی مانند اخلاص معلم و مربی نیست.
نگاههای یک مخلص در اجرای تعلیم و تربیت و هر عامل تربیتی که برای تربیتشدگان به کار میگیرد، به نیروهای سازندهای مبدل میشوند که او را از درون ذات به «گردیدن»های تکاملی وادار میسازد.
به صورت کلی از نظر استاد، تنها انسان میتواند انسان بسازد و بس! معلمی از معلمان و مربیان در زمانی به نسبت اندک و در مقداری محدود از تعلیم و تربیت، انسانهای بسیار باعظمتی را ساختهاند که در تحولات تاریخی موثر بودند. اینان همان معلمان و مربیان مخلص بودهاند که با سوز دل و تشنگی شدید به کار تعلیم و تربیت پرداختهاند و در اصطلاح ادبی، آنان به متعلمان خود موی را با اخلاص نشان دادند ولی آن رهروان پیچش موی را هم فهمیدهاند.
شرط سوم: ایمان معلم و مربی به کارش
هرچند شرط اخلاص از جهتی شرط ایمان را هم دربردارد، اما بخاطر اهمیت اساسی ایمان در تعلیم و تربیت، ضروری است در این مورد هم بحثی داشته باشیم.
بی تردید تعلیم و تربیت بدون ایمان به موضوع آن، چیزی شبیه فعالیت عوامل ناآگاه و بیاختیار در ایجاد تاثیر در موضوعهای ناآگاه و بیاختیار است. مانند شاخههای درختان که به وسیلهی باد بر روی خاکِ تپهای که در دامنهی درخت قرار دارد، خطوطی ترسیم میکند. در این تاثیر و تاثر، نه شاخههای درختان میفهمند چه میکنند؛ نه بادی که آن شاخهها را به حرکت در میآورند و نه آن خاک تپهای که شاخههای متحرک در آن خطوطی ایجاد مینماید.
معلم و مربی، بدون ایمان به واقعیتهایی که میخواهند در طرف مقابل بوجود بیاورد، به جای آنکه مغز و روان متعلم تربیتپذیر را دربارهی آن واقعیتها به حرکت در آورد، آن دو را راکد میکند و از جریان و تکاپو میاندازد. اینکه بیشتر دانشپژوهان ما چه در مرحلهی دانشآموزی و چه در مرحلهی دانشجویی از نعمت علم و معرفت بیبهره میمانند، معلول عدم ایمان و اخلاص معلمان و مربیانشان است.
آیا بدون شور و عشق و ایمان معلم و مربی به حقیقتی که آن را تعلیم میدهد و به خصلتی نیکو که میخواهد آن را در متربی بوجود آورد، یا به زشتی خصلتی که میخواهد آن را از متربی دور کند، میتوان گامی موثر در مسیر رشد برداشت؟
شرط چهارم: ادامه تکاپو و فعالیت معلم و مربی در تکمیل خویشتن
اگر معلم و مربی این حقیقت را فهمیده باشند که: «من دو بار به یک رودخانه وارد نشدهام». اگر درک کرده باشند که:
هر نفس نو میشود دنیا و ما بی خبر از نو شدن اندر بقا
هرگز از تعلیم و تربیت مستمر خویشتن لحظهای باز نمیایستند، زیرا بهتر از همه باید بفهمند که: معلمترین و مربیترین استاد کسی است که نیاز خود را به آموزش هرگز فراموش نکند؛ که «بهترین استاد همراه بهترین دانشجوست».
معارف سازنده به ویژه در علوم انسانی که رشد و کمال انسانها را موجب میشود، فیض همیشه جاری الهی است که به محض قطع شدن، یا باید به نشخوار پرداخت، یا از دیگران تقلید کرد و یا رهروان این راه را به مسخره گرفت.
با توجه به جریان پویای تکون علوم، رکود معلم و مربی جز خیانت به خویشتن و متربیان در متعلمانی که میخواهند در دنیای ناآشنا – که قدرتمندان بیخبر از خدا و انسان برای جولان دادن مرکب خود، آن را مطلوبترین دنیا برای خویش میدانند- زندگی کنند، نیست.
آیا در درون ما انسانها اشتیاق ذاتی به فراگیری علمی آنچه که در جهان هستی وجود دارد احساس نمیشود؟ مگر ما انسانها نمیخواهیم جهان بزرگتری را که در درون ما بالقوه وجود دارد به فعلیت برسانیم؟ باید توجه داشت که مربی، تبدیل به بت زنده برای متربی نشود و هر جا دید که متربی حرکت صد سالهی او را در چند ماه انجام داد، باید به فرد مورد تربیت خود بگوید «خود را در همین جا معطل مکن و راه برو».
شرط پنجم: عشق و علاقه به پیشرفت تکاملی متربی
اگر کار مربی بخصوص در قلمرو علوم انسانی، تنها وسیلهای برای بهدست آوردن معاش و یا تحصیل اجباری و اشتغال اضطراری باشد، یا برای خودنمایی و مباهات و دیگر اغراض غیر انسانی، از چنین تعلیم و تربیتی نه تنها انسانی ساخته نمیشود، چه بسا موجب سقوط ارزشهای والای انسانی هم میگردد و همهی متربیانشان مانند میلیونها آدمیزاد دیگر در سراشیبی حیوانیت محو میشوند. اما انسانهای با عظمت تاریخ سازندگان اقلیم انسانیت، همه و همه با کیفیت و کمیتهای مختلف، از معلمان و متربیاتی عاشق و علاقهمند به پیشرفت تکاملی متربیان خود، متاثر بودهاند.
شرط ششم: استمداد از خدا
معلم و مربی باید همواره در حال استمداد از خدا باشد. اما باید دید «در حال استمداد از خدا بودن» به چه معنا است؟ یعنی معلم و مربی کاری انجام دهد و سپس دست به دعا و نیایش بردارد؟ و یا تعلیم و تربیت صحیح یعنی کار و نیایش مستمر؟
زمانیکه در برابر انسانی قرار بگیریم که علاوه بر داشتن مشترکاتی با دیگران، مختصاتی نیز برای خود دارد که حتی ممکن است سالیان متمادی زندگی با او، همهی مختصات را به ما نشناساند، قطعی است برای اجرای تعلیم و تربیت با در نظر گرفتن تمامی ابعاد او، راهی جز استمداد به خدا نداریم.
آیا نماز خواندن ابنسینا در زمان ناتوانی از حل مشکلات علمی، جز برای این بود که در تعلیم خویشتن از خدا استمداد میجست؟
پس ای انسانی که نمایندگی او (خداوند) را پذیرفتهای؛ چون تعلیم و تربیت کار خداست، از او استمداد کن و توفیق را از او مسئلت کن.
برگرفته از کتاب «ارکان تعلیم و تربیت»؛ علامه محمد تقی جعفری
مریم ثابتی – مربی
دیدگاهتان را بنویسید